احتمالا تجربهاش را داشته باشید که بعد از ترک شغل، تمام شدن قرارداد، منصرف شدن از شراکت یا سرمایهگذاری و تحویل خانه یا مغازهای که اجاره کردهاید، با طرف مقابل قرارداد، تسویه حسابِ مالی میکنید.
میدانید اگر این کار انجام نشود، حتما کار به درگیری، شکایت و دادگاه کشیده میشود. اما آدمها معمولا بعد از تمام شدن یک رابطهی دوستانه و یا حتی عاشقانه، "تسویهحساب عاطفی" نمیکنند. هر رابطهای، چه دوستی باشد و چه رابطه عاطفی، بهنوعی یک قرارداد محسوب میشود؛ یک قرارداد دوطرفه قلبی و درونی که بین دو نفر بسته میشود. قراردادی که اگه به هر دلیلی فسخ شود، نیاز به تسویهحساب عاطفی دارد. تسویهحساب عاطفی یعنی اینکه قبل از قطع کردن یک رابطه، بنشینی روبروی طرفِ مقابل و تمام حرفهای دلت را به آن بزنی و متقابلاً حرفهای آن را هم بشنوی؛ در واقع در نهایت باید جای هیچ حرف و حدیثی را باقی نگذارید. اینکار باعث میشود که در ادامه و حتی خیلی بعدترها، مدام توی ذهنتان دادگاهِ خیالی برای خود و طرف مقابل تشکیل ندهید و دست به محاکمه مداوم و بینتیجه نیز نزنید.
محاکمهای که هیچ پیامدی به جز استرس، ناراحتی و خودخوری ندارد. میدانید چرا این کار لازم است؟ چون «خیال» آدمیزاد، جای محاکمه خود و دیگری نیست؛ «خیال» جای احساساتِ فروخورده و حرفهای نزده نیست. خیال جایِ رویاها، آرزوها و امیدهای آدمیست.
نظر شما